جان من, سنگدلی...!دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست, ز کوی تو ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو تو دادن غلط است
تو نه انی که غم عاشق زارت باشم
چون شود خاک بر ان خاک گزارت باشم
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سرو سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدین سانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم
عاجزم.! چاره ئ من چیست چه تدبیر کنم
نظرات شما عزیزان: